عقب گرد
یکی از راههای اساسی برای ارتباط بر قرار کردن گفتن و شنیدن و شاید تحمل کردن باشد . حرفم این جاست که بعضی ها در ادبیات خود جایی را برای شنیدن ندارند و فقط باید بگویند و حرف حرف خودشان است و دیگران حق ورود ندارند ،اگر از روی شانس کسی در این ادبیات وارد شد فقط حق گوش کردن را دارد ولا غیر.......... و برخی ها هم منطقشان فقط شنیدن است و زبانی برای گفتن ندارند ........ امروز داشتم با کسی بحث توسعه و سازندگی و سیاست و آزادی وعدالت و ....می کردم که به این موضوع بیشتر پی بردم ،آقا کسی حق انتقاد از فلان کس و فلان ارگان و ....ندارد ! حالا به چه دلیل ؟ به دلیل این که این آقایان خودشان را از امیرالمومنین (ع) هم بالاتر می دانند و.........او که همیشه راه را برای انتقاد باز وتوصیه به این کار می کرد . کمی که به این ادبیات روزمره و کوچه بازاری که امروزه وارد شده از ادبیات کلاسیک سیاسی جامعه است توجه می کردم به قول یکی از دوستان بیشتر پی بردم که می فرمود برخی ها با استفاده از غفلت خودی ها با ایجاد یک نوع ادبیات سلطه گر ،گفتمانی را به راه انداختند که امروز نتیجه اش عدم روحیه انتقاد گری در نخبگان و خودی ها و یا هر کس دیگر و همچنین علیه السلام شدن برخی ها شده است که دیگر کسی حق ورو د به حریم آنها ندارد ودیگر حق انتقاد را ندارد . امروز می بینیم که با وجود توصیه های زیاد اسلام و با عنایت به تاکید رهبر معظم انقلاب این امر مهم به فراموشی سپرده می شود وروز به روز گوش ها شنوایی و زبانها گویایی شان حتی در راه حق را از دست میدهند واین دو عامل مکمل هم زبان و گوش به همراه قوه تشخیص و عامل زمان باعث این غفلت و شاید با کمی دقت خیانت شده است . حرف آخر این که گذشته از این که چه کسانی و چگونه این ادبیات التقاطی را وارد گفتمان انقلاب ما کرده و یا چه گروهها و اشخاص و ایده هایی از این کار نفع میبرند و غفلت و ندانم کاری کدام گروهها و ایده ها این ادبیات محافظه کاری را بوجود آورده است؟ ابن امر بزرگترین زیانش به ادبیات و گفتمان انقلاب و در پی آن به افراد و تفکرات انقلابی خواهد بود و باید فکری کرد مگر نه باعث ساکن شدن و گندیدن است و پویایی را خواهد گرفت. پس برخی باید پنبه ها را از گوششان بکشند و عده زبانشان را باز کنند و حرکت کنند که دیگر پایشان نخوابد و زبانشان نگیرد .... راه انقلاب اسلامی ادامه دارد حفظش تکلیف است .
یکی از عوامل مهم و در عین حال مغفول در زندگی (در تمامی ابعاد اعم از عبادی و فردی و سیاسی و اجتماعی و تربیتی و اخلاقی) اخلاص است. معنای عامه فهم اخلاص عبارتند از: «اخلاص صافی نمودن عمل است از هر خلطی.و این اعم است از آن که شوب به رضای خود داشته باشد، یا شوب به رضای مخلوقات دیگری.» (چهل حدیث امام ص 328) و در حقیقت اگر عمل خالصا لله شد صاحب و بانی عمل و موثر آن نیز حضرت حق خواهد بود و طبعا همانطور که روایات تصریح فرموده اگر عمل به سبب رضایت غیر حق باشد عامل نباید انتظار را از خداوند داشته باشد که اجری و تاثیری از عمل برای او فراهم کند. لذا تفکرات و اعمالی که برای رضای خداوند متعال شکل میگیرند _با توجه به درجه خلوص آن _عمق و بقایش قابل قیاس با فکر و عملی نیست که برای رضای غیرش انجام میشود. به عبارتی، اعمال غیر خالص همچون کف روی آب است که پس از اندک زمانی زایل خواهد شد. در طول تاریخ هم که نظر افکنیم این فرمول را بی هیچ کم و کاستی خواهیم دید.نمونه عظیم آن اسلام است که هر روز شاهد گسترش آن در سراسر دنیا هستیم. و نمونه دیگز ان انقلاب اسلامی ایران به رهبری حضرت امام است.بی هیچ اغراقی باید تصریح نمود:در دنیایی که همه چیز در آن بر پایهی تبلیغات سوء ماهوارهها و تلویزیون و سینما و هنر امپریالیسم میباشد پیشرفت و نفوذ و صدور و حتی بقاء انقلاب اسلامی تا بدین زمان چیزی شبیه معجزه است! و این مطلب را به هیچ طریقی نتوان توجیه نمود الا به «اخلاص امام خمینی». حضرت آقا در جایی در مورد عوامل موفقیت امام رحمه الله میفرمایند:«آن توفیقها از جای دیگر نشأت می گرفت، که در درجه ی اول از اخلاص او ناشی می شد؛ «مخلصین له الدّین»مخلص خدا بود و کار را فقط برای او –و لاغیر - انجام می داد. لذا اگر همه ی دنیا هم در مقابل او قرار می گرفتند و از او چیزی می خواستند که مورد رضای خدا نبود، انجام نمی داد.» 23/04/1368 این نکتهای است که باید مد نظر داشت؛ یعنی در کنار برنامه ریزی و مدیریت صحیح و شجاعت و دور اندیشی و تدبیر و عِده و عُده مهمترین عامل «اخلاص» و یا به عبارتی عمل «قربه الی الله» میباشد. و اما امروز با صد تاسف میبینیم که علت ابتر بودن و به سرانجام نرسیدن و کال ماندن و گاها عقیم شدن و نتیجه درست ندادن اکثر کارهای ما در عدم خلوص نیت است. و حال که در دوران جوانی به سر میبریم بایستی چارهای بیاندیشیم که فردا « ناگهان چقدر زود دیر میشود»! امروز زاویه انحراف اگرچه کم باشد ولیکن در طول مسیر زندگی چنان از خط اصلی فاصله میگیریم که دیگر نمیتوانیم احوال خود را دریابیم. جوانی رفت و پیری هم سرآید نکردم هیچ کار استغفر الله یادش به خیر حاج ابراهیم همت، ما که ندیدیم اما شنیدیم که میگفت:«هر کاری میکنید برای رضای خدا، میجنگید برای رضای خدا، قلم بر میدارید برای رضای خدا، قدم برمیدارید برای رضای خدا، همه چیز همه چیز برای خدا...» مِی خواهم و معشوق و زمانی و زمینی
چند وقت پیش با شخصی صحبت میکردم که مهندس طراحی و ساخت یکی از کارخانههای نه چندان بزرگ است. ایشان اینگونه فتح باب کردند: "کاش این حلقه تحریمهای اقتصادی هر روز تنگتر شود"! ابتدا فکر کردم که ایشان نیز طبق رسم دیرینه جامعه ما -در غر زدن -کنایه زدند و می خواهند عملکردها را مورد نقد قرار دهند؛ اما دیدم که نه، انگار جدی هست و عجیب هم پافشاری میکند. میگفت:"از وقتی آمریکا و همهی کشورهای بزرگ صنعتی، هر کدام به نحوی ما را تحریم کردهاند و دست این دلالهای واردات قطعات مورد نیاز کارخانههای صنعتی از خارج از کشور قطع شده، تعداد در خواست از کارخانههای ما به شدت افزایش یافته!" گفت: " البته این وسط افرادی که با دریافت پورسانت(رشوه!) از کارخانههای خارجی بازار مصرف در ایران درست میکردند، بیش از دیگران ضرر کردند و این صدای جلز و ولز که گاها شنیده میشود، ناشی از سوختن آنهاست." میگفت: "اسم کارخانههای خارجی در رفته وگرنه، نه جنس خوبی دارند و نه ضمانت خوبی میدهند. ما کالای مورد نیاز کارخانهها را با قیمت به مراتب پایین تر نمونه خارجی آن درست میکنیم. کارخانههای خارجی اول پولش را میگیرد و بعد یک جنسی میدهد که نهایتا یکی دو سال ضمانت کار دارد اما کارخانههای داخلی ضمانتی که میدهد حداقل دو سال است و مقداری از پول قطعات را هم بعد از پایان دوره ضمانت میگیرد.الان هم که در تحریم هستیم و کارخانهها مجبور هستند(!)به تولید داخل تکیه کنند ما هم مجبور شدهایم قطعات مهمتر و حرفهای تر بزنیم، که این مستلزم این است که نیروی جدید و کارآمد استخدام کنیم و غیره.اما چون اسم خارجی ها خوب است و اسم ما بد، متاسفانه من با چشمان خودم دیدهام که بعضا جنس ساخت داخل را که به مراتب کار آمد تر و بهتر از نمونه خارجی اش است را، در بسته بندی های خارجی میدهند و به فروش میرسانند. چون مرغ همسایه غازه! یعنی هنوز فرهنگ خود اتکایی در بین مردم ما درست نشده و هنوز بعضی از مردم و مسئولین پی به این نکته نبردهاند که برای بهبود صنعت کشور بایستی تولیدی های ما مورد تشویق قرار بگیرند". او همین طور از درد دل خود میگفت و من داشتم به این فکر میکردم، کاش علاوه بر تحریم سخت افزاری، تحریم نرم افزاری و فکری نیز میشدیم، کاش روزی راههای ورود تئوریها و وحی های منزل غربی به روی ما بسته میشدند تا مراکز علمی ما مجبور میشدند که خودشان فکر کنند و خوشان نظریه بسازند، ما با این همه مواد اولیه و (متاسفانه)خام هنوز یاد نگرفتهایم که روی پای خودمان بایستیم. نظریاتی که غربیها چندین ده سال پیش ارائه کرده اند و چون مسموم بود بالا آوردهاند، و الان خود آنها دارند آن نظریات را به شدت رد میکنند، اساتید دانشگاههای ما همانها را وحی منزل تلقی میکنند. یادم میآید در دانشگاه یکی از اساتیدمان میگفت این ماشین زانتیا(تازه به بازار آمده بود)که ما الان میسازیم و میگوییم ساخت داخل است، ماشینهایی است که در فرانسه ده بیست سال پیش از مد افتاده! من نمیدانستم منبع این حرفها کجاست، اما کاش به او میگفتم: استاد این حرف بر فرض قبول، اما این نظریه جامعه مدنی که دائما سنگش را به سینه میزنی و بیشتر از قرآن و نهج البلاغه قبولش داری، همین نظرات را غربی ها الان منکر شدهاند و کسانی را که بر این نظرات منسوخ پافشاری میکنند را مرتجع میدانند. بگذریم، اما ای کاش واقعا تحریم فکری، فرهنگی هم میشدیم؟
مقدمه اول: مدتها بود در فکر این بودم که فلسفهی زندگی ـ فارغ از بحثهای جدی فلسفه خلقت، که در مباحث اصول دین مطرح است و خارج از دایرهی قاعدهی لطف و غیره ـ چیست؟! آیا همین کارهایی که در طول روز انجام میدهیم در مسیر اهداف و غرض از زندگی میگنجد؟! آیا کارهایی از قبیل درس خواندن و عبادت و زیارت و کارهای جهادی و مخ زنی انقلابی و راه اندازی گروههای انقلابی و مطالعات عمیق و الخ _ که حتی در نزد آدمهای توجیه ما هم متروک است _ آیا اینها در مسیر فلسفهزندگی است یا ...؟! مقدمه دوم: وبه این فکر میکردم که موقع به دنیا آمدن، به گوش راستمان اذان گفتند و به گوش چپ اقامه و فردا هم موقع دفنمان یک نماز میتی بالای سرمان میگذارند. زندگی ای که بین یک اذان و نماز خلاصه شود چقدر کوتاه خواهد بود. و من از این میترسم که نتوانم طهارتم را برای وقت نماز حفظ کنم! مقدمه سوم: و به این فکر میکردم که چرا ماها وقتی به پشت سر نگاه میکنیم آهی از عمق وجود میکشیم و می گوییم:«چه زود گذشت» اما وقتی به پیش رو گاه میکنیم می گوییم: « سوف سوف، اوه هنوز کو تا 40 سالگی» جای قیصر خالی ( شاید هم جای ما خالی) : «گاهی چقدر زود دیر میشود!» نمیخواهم از مقدماتم نتیجهای خاص بگیرم، اما عرض میکنم با این صغری و کبری شاید لازم باشد به جای یقین به شک برسیم! شک و تردید حتی در اصول همیشه و بلکه هیچگاه بد نیست و یقین حقیقی از دل همین شک و تردیدها بیرون میآید. اما به چه شک کنیم؟ بنده خدایی برای بار دوم رفته بود مکه، موقعی که چشمش به کعبه افتاده بود رو به رفیقش کرده و گفته بود:« پردهی کعبه رو عوض کردن»! راستش را بخواهید حقیر هم از این میترسم که نکند گرد خانهی خدا گشتن، خود موجب بت پرستی ما گردد! مگر نه این است که خانه کعبه تکه سنگی است نشانه، که سالکان کوی دوست راه را گم نکنند؟! میترسم که در بهبوههی کار و درگیریهای اجتماعی رشته اساسی کار از دستمان در رود و عادت به زنگی کنیم! و باز نمیخواهم چنین نتیجهای بگیرم که کارهای به قول خودمان انقلابی(!) امروزمان اشتباه است ولیکن جای این شک باقی است: که صرف قالب و محتوای انقلابی بدون یک فلسفهی عمیق زندگی خالی از جهت است. بدون نتیجه گیری سخنم را با طرح یک سوال ختم میکنم: در مسیر یک زندگی ای که مدت آن فاصله ی بین یک اذان و نماز دو رکعتی و فردایش کوتاه تر از دیروزش است، چه مسئولیتی داریم؟ و چه باید کرد؟!